کسی که مالش را غارت کرده باشند.
فرهنگ فارسی عمید
[ رَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب) کسی که مالش را غارت کرده باشند.
لغتنامه دهخدا
عمل غارتگر؛ غارت کردن.
[ رَ دَ ] (مص جعلی) (مصدر منحوت از غارت عربی) غارت کردن. اغارة: چون دید ماهیان زمستان که در سفر نوروز مه بماند قریب مهی چهار اندر دوید و مملکت او بغارتید با لشکری گران و سپاهی گزافه کار.من ...
[ رِ ثَ ] (اِخ) جایی در کوه ثور که در مکه واقع است و رسول اکرم صلی اللََّه علیه و آله هنگامی که دشمنان قصد کشتن آن حضرت داشتند بدان پناه برد. رجوع به صاحب الغار و کلمهٔ غار (ذیل: صاحب ال ...
شرابی که صبح مینوشیدند؛ صبوحی.
[ رِ ] (ع ص) نعت فاعلی از غرس. رجوع به غرس شود.
(رَ) (اِمر.) آن چه سر و صدای زیاد و مزاحم داشته باشد (مانند بلندگو، رادیو، هواپیمای پر سر و صدا).
فرهنگ فارسی معین
[ رِ فَ ] (ع ص) تیزرو: ناقهٔ غارفه؛ شتر مادهٔ تیزرو. ج، غوارف. (منتهی الارب).
کسی که در غار زندگی کند.
[ نِ ] (نف مرکب) کسی که در غار نشیند. مردمی که در ازمنهٔ ماقبل تاریخی در غار و شکافهای کوه می زیستند. رجوع به غارنشینی شود.
1. دارای غار یا حفرههای توخالی؛ مربوط به غار 2. ویژگی صدای برآمده از حفرات مرتعش غاریشکل [علوم پایۀ پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان