[ عَ ] (اِخ) ابن اسد، مکنی به ابوالمعالی. امیر بدخشان و معاصر ناصرخسرو بود. ابیات ذیل از اوست: فخر دانا به دانش و ادب است فخر نادان به جامه و سلب است ادب و دانش از ادیب اکنون خوار، ورچند ...
لغتنامه دهخدا
[ عَ ] (اِخ) ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جبارهٔ کندی محلی سخاوی مالکی، ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جبارة (۵۵۴ -۶۳۲ هـ . ق.). وی ادیب و نحوی و شاعر بود. و در قاهره در ...
[ عَ ] (اِخ) ابن اسماعیل بن اسحاق بن سالم بن اسماعیل بن عبداللََّه بن موسی بن بلال بن عامربن ابی موسی عبداللََّه بن قیس اشعری یمانی بصری، مکنی به ابوالحسن. پیشوای اشعریان. رجوع به ابوالحس ...
[ عَ ] (اِخ) ابن اسماعیل بن خلیل خراسانی (علی اکبر نواب...). رجوع به علی اکبر خراسانی شود.
[ عَ ] (اِخ) ابن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به میثمی شود.
[ عَ ] (اِخ) ابن اسماعیل بن قاسم بن محمد حسنی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حسنی شود.
[ عَ ] (اِخ) ابن أضحی، علی بن عمربن محمدبن مشرف بن احمد همدانی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن اضحی. رجوع به علی همدانی (ابن عمربن محمدبن...) شود.
[ عَ ] (اِخ) ابن أعمی، علی بن محمدبن مبارک، ملقب به کمال الدین و مشهور به ابن أعمی. شاعر مصری. رجوع به علی بن محمدبن مبارک شود.
[ عَ ] (اِخ) ابن أفلج بن محمد عبسی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به عبسی شود.
[ عَ ] (اِخ) ابن امراللََّه حنائی. رجوع به علی حناوی زاده (ابن محمد...) شود.
[ عَ ] (اِخ) ابن امیر مؤید ارلات. وی در هنگام لشکرکشی دوم امیر تیمور گورکانی به خراسان، همراه او بود. و امیر تیمور درین جنگ قلعهٔ قهقهه را که در برابر دروازهٔ کلات بود تعمیر کرد و حاجی خو ...
[ عَ ] (اِخ) ابن اوچ قرابهادر (شیخ...). وی از امیرزادگان بود، و در ذی حجهٔ سال ۸۰۸ هـ . ق. امیر سیدخواجه، با او و برادرانش و تیمور ملک دولدای هم پیمان شده میخواستند علیه میرزا شاهرخ قیام ...