[ مِ ] (ع ص) مرد درپیچان لب در سخن. (منتهی الارب). مردی که کلام را از بن حلق خود خارج می کند. قَیعَر. (از اقرب الموارد). رجل مقعار؛ مردی که از بن حلق حرف می زند. (ناظم الاطباء). || قعب ...
لغتنامه دهخدا
[ وَ رَ ] (ع مص) وعر. وعور. وعورة. دشوار گردیدن جای. || کم گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
[ سِ یَ / یِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کلاه گیس. گیسوان ساختگی. گیس مصنوعی. گیس غیرطبیعی. گیس عملی. (یادداشت مؤلف).