(شُ) (اِ.) (عا.) فال نیک، خوش یُمن.
فرهنگ فارسی معین
۱. فال نیک؛ تفٲل خیر. ۲. میمنت و خجستگی.
فرهنگ فارسی عمید
آذرگون؛ آتشفام؛ آتشرنگ؛ به رنگ آتش؛ سرخرنگ؛ مانند آتش.
[ اَ ] (اِخ) اشکانیان بقول مورخین ارمنی. (ایران باستان ص ۲۶۰۷).
لغتنامه دهخدا
[ نَ / نِ کَ دَ ] (مص مرکب) برگردانیدن. وارون کردن. پشت و رو کردن (لباس و امثال آن) و رجوع به باژگونه و وارونه و باشگونه شود.
[ خوَشْ / خُشْ شُ کَ دَ ] (مص مرکب) تفأل به خیر زدن. فال نیک زدن.
[ سِ رِشْ گْ وَ ] (اِ مرکب) رجوع به سرشکوان و سرشکون و سرشگوان و آنندراج شود.
عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت؛ نخجیل؛ نخچل؛ نیلک.
[ نَ لِ نَ / نِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نعل وارونه. رجوع به نعل وارونه شود.
(اِ.) (عا.) گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن با دو انگشت شست و اشاره.
[ وِ ] (اِ) در تداول، نشکون. نشکنج. نخجل. نشگون. نیشگون. قرض. منگش. (یادداشت مؤلف). - وشگون گرفتن؛ نشگون گرفتن. شکنجیدن.