۱. شکسته بودن. ۲. [قدیمی، مجاز] آزردگی. ۳. [قدیمی، مجاز] درماندگی.
فرهنگ فارسی عمید
درزه یا ترک یا گسلی در سنگ که براثر تنش ایجاد شده است [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ شِ کَ تَ / تِ ] (حامص) حالت و چگونگی شکسته. کسر. شکستن. تکسر. خنث. (یادداشت مؤلف). کسر و انکسار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین): چون زمین بر شکستگی است چرا آسمان بی تفاوتست و فطور.ناص ...
لغتنامه دهخدا
نوعی شکستگی که در آن استخوان شکسته به محیط خارج راه پیدا کند [اَرتاپزشکی]
نوعی شکستگی که در وضعیت نامناسب جوش خورده باشد [اَرتاپزشکی]
شکستگیهای پرشیب که ظاهری استوانهای دارند [زمینشناسی]
نوعی شکستگی که در آن بخشهای شکستۀ استخوان با یکدیگر زاویه پیدا کنند [اَرتاپزشکی]
شکستگی شدید استخوان مهره براثر فشار عمودی زیاد [اَرتاپزشکی]
نوعی شکستگی که در آن استخوان شکسته چند تکه شود [اَرتاپزشکی]
نوعی شکستگی بهویژه در جمجمه که در آن قسمتی از استخوان شکسته در استخوان یا بافت نرم اطراف آن فرو رود [اَرتاپزشکی]
شکستگی ناشی از وارد آمدن فشار بر استخوان [اَرتاپزشکی]
نوعی شکستگی که در آن قطعات شکستۀ استخوان در هم فرو رود [اَرتاپزشکی]