[ سَ شِ تَ / تِ ] (اِ مرکب) دانه ای است شبیه به گندم و خردتر از آن و سر آن چون سر گرز خشخاش و کمی تلخ و آن غیر تلخه است. (یادداشت مؤلف).
لغتنامه دهخدا
[ نَ / نِ شِ ] (نف مرکب) چاک کنندهٔ سینه. (ناظم الاطباء). که در سینه اثر کند. که سینه را بشکافد: دل معشوق اگر بیضهٔ پولاد دهد نالهٔ سینه شکافم جرسی میسازد. صائب (از آنندراج).
[ فَ شِ ] (ص مرکب) گشاد. فراخ: مضروجة؛ چشم فراخ شکاف. (منتهی الارب). رجوع به فراخ شود.
شکافته شدن هستۀ اتمی براثر تابش پرتو گاما به هسته [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
مهرهشکافی که در آن بیرونزدگی به سمت پیشین ستون مهرهها رخ دهد و اغلب با رشد ناقص احشا/ اندرونۀ (viscera) شکمی و صدری همراه است [علوم پایۀ پزشکی] ...
(ش) (حامص.) دقت بسیار در کار.
فرهنگ فارسی معین
[ نَ تَ / تَ / نَ شِ تَ / تِ ] (ن مف مرکب) نشکفته. از هم باز ناشده. نشکافیده. ناشکافته. ناشکفته. مقابل شکافته. رجوع به شکافته شود.
پوشینهای که با ایجاد منافذ شکوفا میشود [زیستشناسی - علوم گیاهی]
پوشینهای که خطوط طولی شکوفایی آن بهصورت شعاعی در محل دیوارهها قرار دارد [زیستشناسی - علوم گیاهی]
پوشینهای که در امتداد خط عرضی باز میشود |||متـ . پوشینۀ مِجری pyxis, pyxidium [زیستشناسی - علوم گیاهی]
باز کردن یا بریدن کیسۀ غشایی پیرامون قلب با عمل جراحی [پزشکی]
شکافندۀ کالبد؛ کسی که کالبدشکافی میکند؛ متخصص کالبدشکافی.
فرهنگ فارسی عمید