[ اَ بُشْ شو ] (ع اِ مرکب) غراب.
لغتنامه دهخدا
[ بُ / بَ ] (اِ) نوعی از خرمابن است در بصره که نسبت به خرمابنان جای دیگر زودتر بار دهد. (منتهی الارب). بلغت اهل نجد نوعی از خرمای خشک باشد. (برهان) (آنندراج). نوعی خرمابن پیش رس به بصره.
[ خُ ] (ع اِ) بینی کوه بر وادی یا زمین هموار. (منتهی الارب). || کوه بزرگ. || زمین سخت و درشت. (منتهی الارب).
(خِ) [ ع. ] (اِ.)۱- بینی.۲- بن بینی. ج. خیاشیم.
فرهنگ فارسی معین
مجرا یا قسمت درونی بینی.
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی آن دسته از واکهها که در تولید آنها بهطور همزمان بخشی از هوا از دهان و بخشی از خیشوم خارج شود [زبانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
۱. دانشمند: بشد دانشومند نزدیک شاه / سخن گفت از پهلوان سپاه (فردوسی۲: ۴۶۶). ۲. فقیه.
(ع اِ) مهر چوبین که بدان بر انبار و جز آن مهر کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمغا. (ناظم الاطباء). دَج. (در تداول مردم قزوین و نواحی آن). الرَوسَم فارسی معرب و گفته شده است: ...
[ عُ ] (ع مص) خشک گردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || آزمند و حریص شدن. (از منتهی الارب). عَشَم. و رجوع به عشم شود.
[ عَ ] (ع اِ) درختی است مانند سخبر. (از اقرب الموارد). درختی است که با درخت سخبر ماند، و او را در وقت وزیدن باد آوازی باشد که آواز شتر را بدان تشبیه کنند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء ...
[ قُ ] (ع ص) کنهٔ بزرگ. || (اِ) نوعی از درخت که در آن کنه جای گیرد. (منتهی الارب).
[ قُ ] (ع اِ) جِ قِشْم، به معنی آب راههٔ تنگ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قِشْم (ع اِ) شود.