[ شِ ] (اِمص) اسم مصدر و مصدر دوم غیرمستعمل شناختن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شناختن شود. || (نف مرخم) مخفف شناسنده. در کلمات مرکب بمعنی شناسنده آید. (فرهنگ فارسی معین). شناسنده و دریابنده ...
لغتنامه دهخدا
[ شِ کَ دَ ] (مص مرکب) آشنا کردن. معرفی کردن.
قطعۀ کوچکی از کاغذ یا مقوا یا کاغذ پوستی، با چسب یا بدون چسب، که از آن برای دریافت اطلاعات مربوط به خدمات پُستی، شامل نشانی و مُهرهای پرداخت و هزینههای پُستی، استفاده میکنند [مهن ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ شِ گَ دی دَ ] (مص مرکب) شناسا گشتن. شناختن. (فرهنگ فارسی معین).
[ شِ ] (اِمص) بیان و تفسیر و تعریف. || اشتهار. || اعلام. (ناظم الاطباء).
[ شِ دَ ] (مص) تعریف. شناسانیدن. آشنا کردن. (یادداشت مؤلف). شناختن فرمودن و شناسیدن کنانیدن. (ناظم الاطباء).
نشانۀ واحدی که ناشران برای تشخیص و مبادلۀ محتوای یک برنمود رقمی به کار میبرند|||متـ . شناسانۀ شیء رقمی [علوم کتابداری و اطلاعرسانی]
[ شِ دَ ] (مص) تعریف. تبصیر. شناساندن. (یادداشت مؤلف). معرفی کردن و معروف کنانیدن و شناختن فرمودن. (ناظم الاطباء).
نوعی فنّاوری رهگیری که هواپیما را در برابر رادار و پرتوِ فروسرخ و شناسایی بصری تقریبا نامریی میکند [علوم نظامی]
[ شِ ] (نف) شناسا. رجوع به شناسا و شواهد آن شود.
← سامانۀ شناسایی رادیوبسامدی [مهندسی مخابرات]
[زیستشناسی- علوم گیاهی] فرایند مرتبط کردن یک آرایه یا یک موجود ناشناخته با یک مورد شناختهشده|||[مهندسی مخابرات] فرایند شناخته شدن هستار در شبکه [زیستشناسی - علوم گیاهی] ...