مطالعه فیزیکی و شیمیایی و زیستشناختی و زمینشناختی اقیانوسها و دریاها [اقیانوسشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ ] (ع اِ) الوسن. اولوسن . نوعی از عکرش (گیاهی ترش که در بن خرمابن میروید و آن را میکشد یا گیاه مرغ یا نوعی از کنگر) به فارسی ازدشت (؟) به هندی برمون گویند. گیاهی است خشن مانند چوب، و برگه ...
لغتنامه دهخدا
اسم: الشن (پسر) (ترکی) (طبیعت) (تلفظ: elšan) (فارسی: اِلشن) (انگلیسی: elshan) معنی: شادی بخش ایل، مایه شادی طایفه، حاکم، رهبر، شادی ایل، حکمران یک منطقه
فرهنگ واژگان اسمها
دادوقال؛ آشوب؛ جاروجنجال. * المشنگه راه انداختن (برپا کردن، درآوردن): [عامیانه] آشوب کردن؛ شلوغی راه انداختن؛ جاروجنجال برپا ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
[ اِ ] (اِ) رجوع به الکسینی و حشیشة الزجاج و تذکرهٔ داود ضریر انطاکی ج ۱ ص ۱۲۷ شود.
[ اَ جُ مَ نِ شِ ] (اِخ) در مهرماه ۱۳۲۴ هـ .ش. بمنظور تحقیق و تتبع در فرهنگ، تاریخ، ادب، آثار و ابنیهٔ ایران (پیش از اسلام و دورهٔ اسلامی) در تهران تأسیس شده و چند کتاب در مباحث مذکور طبع ...
[ اَ دَ نَ / نِ شِ ] (حامص مرکب) در اصطلاح پزشکی علمی که اعضاء و جوارح داخل بدن را مورد بررسی قرار میدهد. معرفةالاحشاء. (از فرهنگ فارسی معین).
مربوط به انسانشناسی [باستانشناسی]
شاخهای از انسانشناسی که به بررسی تأثیر عوامل زیستی و اجتماعی و فرهنگی بر وضعیت تغذیۀ افراد و جامعه میپردازد [تغذیه]
[ اَ گَ شِ ] (نف مرکب)(اصطلاح پزشکی) کسی که دربارهٔ موجودات انگل مطالعه و بررسی کند. شخصی که تخصص و تبحر در شناسائی موجودات طفیلی دارد. طفیلی شناس. (فرهنگ فارسی معین).
پویانمایی
فرهنگ واژههای سره
[ اِ شِ ] (اِ) کاکوتی و آن گیاهی است که بعربی سعتر بری خوانند. (هفت قلزم). آویشن.