[ شَ / شِ ] (اِ مرکب) (اصطلاح گیاه شناسی) گونه ای گیاه خاردار از تیرهٔ چتریان که دارای برگهای نسبتاً بزرگ با بریدگیهای عمیق است. لبهٔ برگها نیز مضرس است و لبهٔ تضاریس به خار تیزی منتهی ...
لغتنامه دهخدا
[ شَ / شِ ضَ ] (اِ مرکب) (اصطلاح نرد) یک نوع داوی در بازی نرد. (ناظم الاطباء). || شش بازی نرد که پیاپی از حریف برند. (ناظم الاطباء). به اصطلاح نرادان شش بازی را گویند که پیاپی از حریف ب ...
[ شِ یَ / یِ ] (اِخ) از بلوکات ولایت قشقایی فارس. طول ۱۲۶ هزار و عرض ۶۶ هزار گز. حد شمالی: اصفهان. شرقی: چهار دانگه و آبادهٔ اقلید. غربی: بختیاری. جنوبی: کوه کیلویه. آب و هوا: نسبتاً سرد. س ...
← مکعب [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ شَ / شِ ] (ص مرکب، اِ مرکب) هر جانوری که دارای شش دست و پا باشد. || جعل و چلپاسه. (ناظم الاطباء).
[ شَ / شِ پَ ] (ص مرکب، اِ مرکب) نوعی از گرز آهنین که دارای شش پهلو می باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). چوب دستی ضخیم و محکم که بر سر آن قطعهٔ آهنی شش پهلو نصب کرده باشن ...
[ شَ / شِ پِ ] (اِ مرکب) ماده سگ. (ناظم الاطباء). سگ که به تازی کلب خوانند. (از برهان). || دشنامی است که به زنان دهند چه ایشان را تشبیه به ماده سگ کرده اند. (ناظم الاطباء) (از برهان).
[ شُ پِ ] (ص مرکب) زنی که پستانهای وی نرم و بزرگ و افتاده باشد. (از برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از زن پیر که مانند شش پستانی نرم و سست داشته باشد. (آنندراج). نرم پستان و افتاده پستان. (غ ...
[ شَ / شِ پَ جَ / جِ ] (اِ مرکب) نام گیاهی دوایی. (ناظم الاطباء). نام دارویی است که آن را کَشنَه بر وزن دشنه می گویند. (برهان) (از آنندراج). رجوع به کشنه شود.
[ شِ ] (اِخ) نام یکی از رودخانه های فارس. آبش شیرین و گوارا، آب چشمهٔ شش پیر و چشمهٔ تنگ آب سرد، در نزدیکی قریهٔ شهداء اردکان ممزوج به رودخانهٔ شش پیر گردد. (از فارسنامهٔ ناصری).
نوعی هواگرد کوچک، مانند بالگرد، با شش پرّه که در بالای آن قرار دارند و از راه دور واپایش میشود و برای عکسبرداری و فیلمبرداری به کار میرود [علوم نظامی] ...
[ شَ / شِ شَ / شِ ] (ص مرکب) هرچیز که دارای شش زاویه باشد. (ناظم الاطباء): کرسی شش گوشه بهم درشکن منبر نه پایه بهم درفکن.نظامی.