[ شِ زْ / زِ ] (نف مرکب) جنگ آزمای. جنگجو. جنگ کننده : جان را به آزمایش تیغ اجل برد هر دشمنی که با تو بود کوشش آزمای. سوزنی.
لغتنامه دهخدا
[ هِ شِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) وقتِ جنگ. (مؤیدالفضلا) (آنندراج).
گروه موسیقی شامل شش اجراکننده |||متـ . ششتایی [موسیقی]
واژههای مصوب فرهنگستان
گشتی که در آن امکان انجام فعالیتهای مشخص ورزشی و تفننی، مانند دوچرخهسواری یا نقاشی یا پیادهروی، برای گردشگران فراهم میشود [گردشگری و جهانگردی] ...