[ مُ لَ مَ ] (ع مص، اِمص) مسالمة. مسالمه. با هم صلح کردن و آشتی کردن. (غیاث). مصالحت. سازگاری. سازواری. رجوع به مسالمة و مسالمه شود. - به مسالمت؛ به سلم. به آشتی. (یادداشت مرحوم دهخدا). | ...
لغتنامه دهخدا
همراه با سازش
فرهنگ واژههای سره
عاملی که باعث تغییرات نامطلوب شرایط آب یا خاک شود [مهندسی محیط زیست و انرژی]
واژههای مصوب فرهنگستان
تغییرات نامطلوب شرایط آب یا خاک براثر عوامل یا موادی که آن را غیرقابلمصرف کند [مهندسی محیط زیست و انرژی]
(اِخ) ده کوچکی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر که در ۵۳ هزارگزی شمال باختری هندیجان کنار راه اتومبیل رو بهبهان به خلف آباد واقع شده و ۴۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا ...
گچی که برای محدود کردن حرکت بیمار یا ایجاد کشش در پای مقابل به پای سالم گرفته شود [اَرتاپزشکی]