[ اَ لِ ] (اِخ) صالح. محدث است و عبداللََّه بن وهب از او روایت کند.
لغتنامه دهخدا
[ اَ لِ ] (اِخ) محمدبن طلحهٔ عدوی. رجوع به محمد... شود.
[ اَ لِ ] (اِخ) یکی از کوههای سراة که بنوقسربن عبقربن انماربن نزار بدانجا فرودآمدند و اعمّ اشهر آنست که آن قسر است و نام وی مالک بن عبقربن انماربن اراش بن عمروبن الغوث بن نیت بن مالل بن ز ...
[ ] (اِخ) ادیب امیرمسعود غزنوی بود. بیهقی آرد: و من سخت بزرگ بودم، بدبیرستان قرآن خواندن رفتمی، و خدمتی کردمی چنانکه کودکان کنند و بازگشتمی تا چنان شد که ادیب خویش را که وی را بسالمی گفتند ...
[ خَ فِ لِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نام بحری از بحور عروضی بر وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن، چون : چرخ انصاف را مدار تویی باغ اقبال را مدار تویی ؟ (یادداشت بخط مؤلف).
شاخهای از دندانپزشکی که با استفاده از دانش و مهارتهای خاص به ارائۀ خدمات و مراقبتهای دندانپزشکی به افراد سالمند میپردازد [پزشکی - دندانپزشکی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
رأیی که به دلیل عدم رعایت ضوابط انتخابات باطل شمرده میشود [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
صورتغذایی شامل خوراکیهایی با چربی و سدیم و کلسترول و کالری کم که با الزامات تغذیهای سالمندان سازگار است|||متـ . منوی سالمندان [گردشگری و جهانگردی] ...
[ عَ سا لِ ] (اِخ) علی محمد سالم بن سالم. وی در سال ۱۳۱۲ هـ . ق. در قید حیات بود و مدتی در جامع احمدی در طنطا بخدمت علم مشغول بود. او راست: ۱- الانتقاد الادبی علی ستارات اشعار السید محمد الق ...
(مُ تَ لِ) [ ع. ] (اِفا.) آشتی کننده با دیگری، صلح کننده با یکدیگر.
فرهنگ فارسی معین
سازگار؛ هماهنگ.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ تَ لِ ] (ع ص) همدیگر صلح کننده. (آنندراج). با همدیگر صلح کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسالم شود.