(زِ) [ انگ. ] (ص.) دارای روکشی از فلزِ روی (در مورد آهن یا فولاد).
فرهنگ فارسی معین
[ زَ / زِ ] (اِ مرکب) گاو خرد: طغیا؛ گاوریزه. (منتهی الارب). طُغیا علم لبقرة الوحش و قیل للصغیر من بقرالوحش. (اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
ترسو؛ بزدل.
فرهنگ فارسی عمید
[ زَ رَ / رِ ] (اِ مرکب) سنگی باشد که در میان زهرهٔ گاو متکون شود و بعضی گویند در میان شیردان گاو بهم میرسد و آن در لون و خاصیت مانند پازهر باشد و به عربی حجرالبقر خوانند و معرب آن جاوزهرج ...
مواد گداختهشده که از دهانۀ آتشفشان بیرون آید.
اصطلاحی کلی که بر مذاب آتشفشانی و سنگ حاصل از انجماد آن دلالت دارد [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
= گرز
[ گَ زَ / زِ ] (اِ) نوعی از مار است و بعضی گویند ماری باشد سبزرنگ و پرخط و خال و زهر او زیاده از مارهای دیگر است و هیچ تریاقی به زهر او مقاومت نکند. (جهانگیری) (برهان). ماری که سرش چون گرز ...
[ گَ زَ / زِ ] (اِ مرکب) مار زهردار بود: چه کردی زبان بر بدی کامکار چه در آستین داشتی گرزه مار.سنایی. ز من بگذر که من خود گرزه مارم بلی مارم که چون او مهره دارم.نظامی. رجوع به گرزه شود.
[ گُ زَ / زِ یِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گرزهٔ گاوسر است که گرز فریدون باشد و آن را مانند سر گاومیش از فولاد ساخته بودند. (برهان). گرزهٔ گاوپیکر است. (جهانگیری): به هر یک ز ما بود پنجاه ...
[ گُ زَ / زِ یِ چِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گرزهٔ گاوپیکر است که گرز فریدون باشد. (جهانگیری) (برهان): همیگشت [ اسفندیار ] بر سان گردان سپهر بچنگ اندرون گرزهٔ گاوچهر.فردوسی. رجوع به گرزهٔ گا ...
(گُ زَ یا زِ) (اِ.) قاچاق.