[ پَ رُ زَ / زِ ] (ص مرکب، از اتباع) پاک. شسته و رفته.
لغتنامه دهخدا
دستگاه یا جایگاهی برای خرید کالا و گرفتن سفارش و پرداخت و سایر خدمات مشتریان [عمومی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ پَ غَ زَ / زِ ] (اِ مرکب) مخفف پرغازه است که بیخ و بن پر پرندگان باشد. (برهان).
[ پَ زَ / زِ ] (اِ مرکب) بمعنی مو قلم نقاشان. چه مصوران ولایت از پر باریک قاز خامه درست مینمایند. (از مصطلحات از غیاث اللغات).
(پَ زِ یا زَ) (اِ.) رکوی سوخته و چوب پوسیده که بر زیر سنگ چخماق نهند و چخماق زنند تا آتش در آن گیرد.
فرهنگ فارسی معین
(پَ زِ) (اِ.)۱- توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند.۲- آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند.۳- ریزههای زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس ...
[ پَ رْ زَ / زِ یِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) لالهٔ گوش.
نوعی آرایش لرزهای برای دادهبرداری یکسوگسترش [ژئوفیزیک]
نوعی پرّه ملخ که از چند ماده مانند چوب و شیشه و گرافیت و الیاف و فوم و فلز ساخته شده باشد [حملونقل هوایی]
هریک از پرچهایی که زبرباریکهها (garboard strakes) را به مازه متصل میکند [حملونقل دریایی]
[ پَ زَ / زِ ] (اِ) صاحب فرهنگ شعوری این صورت را آورده است و به آن معنی ریشهٔ اَگیر و «وُج» میدهد. رجوع به پژ شود. واللََّه اعلم. || پیدا کردن باشد. (فرهنگ اوبهی).
زمینلرزۀ کوچک پس از زمینلرزۀ بزرگ [ژئوفیزیک]