[ زَ ] (اِ) بلبل و عندلیب. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج ۲ ص ۴۲ و زهرآب شود.
لغتنامه دهخدا
[ زَ رُلْ مِ ] (ع اِ مرکب) نباتی است که بر نیل مصر بر روی آب بود. و در آبهای ایستاده و نهان نیز بود و در زمینهای شور نیز بود و بهترین آن زعفران رنگ بود که بغایت منتین باشد و در طعم وی شور ...
[ زَ ] (اِخ) ابن حجربن عمران بن مزیقیا. جد جاهلی. فرزندان وی بطنی از «الازد»، از قحطانند. (از زرکلی ج ۱ ص ۳۳۷).
[ زَ ] (اِخ) نام یکی از اطباء است. (برهان) (آنندراج). نام طبیبی است. (ناظم الاطباء). گیاه شناس و طبیبی است که ابن البیطار در مفردات خود از او روایت آرد از جمله در کلمهٔ «اناغالیس» و «برسیا ...
[ زَ ] (اِخ) ابوالحسین احمدبن فارس بن زکریا... زهراوی قزوینی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ابن فارس شود.
[ زَ ] (اِ مرکب) بمعنی بادزهر است و آن مرضی باشد که به عربی خناق گویندش. (برهان). خناق. (ناظم الاطباء). بادزهره. دیفتری. (فرهنگ فارسی معین). || سَموم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به س ...
[ زُ رَ ] (اِخ) یا ام زهرة. زن کلاب بن مرة. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مادهٔ قبل شود.
[ زُ رَ ] (اِخ) ابن حویة التمیمی السعدی. صحابی و از اشراف و شجاعان جنگجوی کوفه بود. در جنگ قادسیه و بسیاری از جنگها حضور داشت و به شهرت رسید و عمری دراز کرد تا سالخورده شد بطوری که نمی تو ...
[ زَ رَ تُلْ مِ ] (ع اِ مرکب) نباتی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گیاهی است شورمزه و در اراضی شورناک روید و ارغوانی رنگ باشد و شاخه های آن به اندازهٔ وجبی باشد. (یادداشت بخ ...
خنده از روی خشم و غضب: بخندید و گفت اندر آن زهرخند / که افسوس بر کار چرخ بلند (نظامی۵: ۸۱۵).
فرهنگ فارسی عمید
[ زَ خَ ] (اِ مرکب) خنده ای را گویند که از روی قهر و غضب و خجالت کنند. (برهان). خنده ای که از اعراض و خشم کنند. (فرهنگ رشیدی). خنده ای از روی قهر و غضب و خشم و اغماض که از روی محبت و خوشی نب ...
[ زَ خَ ] (نف مرکب، ق مرکب) در حال زهرخند. زهرخندزنان : پسر از بخت خود برآشفتی زهرخندان به زیر لب گفتی.سعدی.