[ دُ زَ بِ رْ ] (اِ مرکب) زیر بریان پلاو است که گوشت را خام در زیر برنج دم دهند. (لغت محلی شوشتر -خطی).
لغتنامه دهخدا
[ دِ ] (اِخ) دزهوخ. رجوع به دژهوخت گنگ شود.
[ دَ زَ / زِ ] (اِ مرکب) واسطة. (السامی). || هدیهٔ کمی که برای بزرگی برند تا دست خالی وی را ملاقات نکرده باشند. (ناظم الاطباء). دست آویز. رجوع به دست آویز شود.
(دُ زِ) (اِ.)۱- بیخ دم.۲- استخوان میان دم جانور.
فرهنگ فارسی معین
= دنبالچه
فرهنگ فارسی عمید
[ دُ زَ / زِ ] (اِ مرکب) بیخ دم. (ناظم الاطباء) (برهان). || میان دم. (برهان). || استخوان میان دم. دمغزه. (ناظم الاطباء). استخوان میان دم حیوانات باشد اعم از پرنده و غیر پرنده. (برهان). ...
[ زَ ] (اِ) دوژه. یک نوع گیاه خاردار است. (از ناظم الاطباء). گیاهی باشد که ثمر آن گرهی است خاردار به بزرگی فندق و مغزی در میان دارد و چون به جامه بچسبد جدا نشود. (برهان). رجوع به دوژه شود. ...
[ زِ هَ مَ دِ ] (اِخ) دهی است از دهستان سمنگان بخش سمنگان شهرستان جهرم. آب آن از رودخانهٔ سمنگان تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۷).
شخصی که رابطۀ جنسی را تجربه نکرده است |||متـ . باکره [علوم سلامت]
واژههای مصوب فرهنگستان
دولت درماندهای که بهکلی قدرت خود را از دست داده است [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
گونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان که پشت آن سیاه یا قهوهای تیره و زیر پهلوهایش سفید یا کرم است [زیستشناسی - علوم جانوری] ...
[ دُ زَ / زِ ] (ص نسبی، اِ مرکب) نوعی از بریان که از مسکه و زردچوبه و سیر و پیاز و دیگر افزارها ترتیب می دهند. (ناظم الاطباء). نوعی از قلیه و نانخورش. (آنندراج). طاس کباب. (یادداشت مؤلف): ل ...