[ زَ / زِ ] (اِ) خاله (در لهجهٔ بختیاری). خواهر مادر.
لغتنامه دهخدا
(رُ لْ عَ جَ زِ) [ ع. دارالعجزة ] (اِمر.) جایی که کوران و عاجزان را در آن نگه داری کنند، جای بینوایان، نوانخانه.
فرهنگ فارسی معین
جای نگهداری عاجزان و بینوایان؛ نوانخانه.
فرهنگ فارسی عمید
[ زَ / زِ ] (اِ) دالبزه. رجوع به دالبزه شود. (معنی ترکیبی کلمه را دال، عقاب سیاه +پوز، گرداگرد دهان گفته اند، تناسب سیاه بودن پوز خطاف را). اما نتوان بتحقیق گفت که این وجه تسمیه را مبنا ...
[ یِ زَ / زِ ] (اِ) خاله.
[ دِ زَ ] (اِخ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران، واقع در یکهزارگزی جنوب شهریار با ۲۲۷ تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود و راه آن از طریق آدران ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایر ...
(~.) (اِ.) = درژه: تودة علف، پشتة خار و خاشاک.
نوعی شکستگی در سنگ که براثر آن هیچگونه جابهجایی در دو طرف سنگ مشاهده نمیشود [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
ویژگی سنگی که درزههای فراوانی دارد [زمینشناسی]
درزههایی که متعلق به یک دسته درزۀ واحد نیستند [زمینشناسی]
نوعی درمان ازطریق مصاحبۀ انگیزشی و کسب اطلاعات مربوط به پیشینۀ زندگی مُراجع بهمنظور استفاده از آنها در افزایش انگیزههای او برای تغییر رفتار||| اختـ . درافزا 2 MET 1 [اعتیاد] ...
[ دَرْ رَ خَ زَ رَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان رودزرد بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در ۱۶هزارگزی جنوب باختری باغ ملک و ۳ هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو باغ ملک به هفتگل. (از فرهنگ ...