[ خَ زَ ] (اِ مرکب) تازیانه که بدان خر را رانند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج): شیر غران هیزمش را می کشید بر سر هیزم نشسته آن سعید تازیانه ش مار نر بود از شرف مار را بگرفته چون خرزن بکف. مو ...
لغتنامه دهخدا
سردهای از خرزهرهایان درختچهای شیرابهدار با پنج تا هشت گونه که در ناحیۀ مدیترانه و مناطق نیمهگرمسیری آسیا تا ژاپن پراکندهاند، برگهای گیاهان این ...
واژههای مصوب فرهنگستان
تیرهای از راستۀ گلسپاسیسانان که گیاهانی علفی با شیرابۀ بسیار سمی هستند [زیستشناسی - علوم گیاهی]
[ خَ زَ / زِ یِ سُ لا ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) مبدأ عصب فردی که کشیده میشود بمقعد. (یادداشت بخط مؤلف).
[ خَ ] (حامص مرکب) پرقدرتی. زورمندی. بسیارزوری.
[ خَ ] (ص نسبی، اِ) خرده فروش. (برهان قاطع). خراز. (از ناظم الاطباء). پلچی فروش. (یادداشت بخط مؤلف): خزمک. مهره ای بوده که کودکان را ازبهر چشم بد بندند و خرزیان فروشند. (حاشیهٔ فرهنگ اسدی ن ...
[ خَ ] (ص نسبی) انتساب به خرمهره فروش. (از انساب سمعانی).
شرایط جوّی نامناسب یا محدودیت رطوبت خاک که به پاسخهای نامطلوب محصول منجر میشود [علوم جَوّ]
خط آهنی که با ریل جوشپیوسته ساخته شده باشد [حملونقل ریلی]
خط روی صدف خارپوستان یا شکمپایان و جانوران صدفدار دیگر [زمینشناسی]
خطی در مرز میان دو کشور مستقل |||متـ . مرز 1 border 1, boundary 2, frontier 1 [جغرافیای سیاسی]
← مرز 3 [هنرهای تجسمی]