[ گَ دی دَ ] (ص لیاقت) فسادناپذیر. فاسدناشدنی. که تغییر حالت ندهد و خراب و فاسد و گندیده و بدبوی نشود.
لغتنامه دهخدا
[ نَ ] (ن مف مرکب) نادیده. ندیده. نوکیسه. تازه به عرصه رسیده. رجوع به ندیده و نیز رجوع به ندیدبدید شود. || (مص مرخم منفی، اِمص) ندیدن. مقابل دید به معنی دیدن. || انکار. عدم قبول. عدم ...
[ نَ دی دَ ] (ص لیاقت) غیرقابل رؤیت. که نتوان دیدش. که به چشم نیاید. نامرئی. لایری. ناپدید. || که درخور دیدن نیست. که لایق دیدن و تماشا نیست. که تعریف و تماشائی ندارد. که دیدنش باب طبع ...
(نَ دِ)۱- (ص مف.) نادیده، دیده نشده.۲- (اِ.) (عا.) نسل پنجم، فرزندِ نبیره.
فرهنگ فارسی معین
نوعی نشانۀ پدیدآور که چارلز امی کاتر در سال 1880 ابداع کرد |||متـ . شمارۀ کاترCutter number [علوم کتابداری و اطلاعرسانی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ نَ فَ دُ دی دَ ] (مص مرکب) نفس را در سینه حبس کردن.
هر نقشه یا نمودار هواشناسی همراه با دادهها و تحلیلهای هواشناسی که حالت جوّ را در گسترهای وسیع و در زمانی معین توصیف میکند [علوم جَوّ] ...
نمناک؛ نمدار؛ مرطوب؛ چیزی یا جایی که رطوبت به آن سرایت کرده.
فرهنگ فارسی عمید
نسخۀ غلطگیری و نمونهخوانی شدهای که برای تأیید نهایی پدیدآور به نزد او فرستاده میشود [علوم کتابداری و اطلاعرسانی]
[ نَ وَ دی دَ ] (مص) طی کردن. (برهان قاطع) (آنندراج). بریدن. (آنندراج). پیمودن [ راه ] . (فرهنگ فارسی معین). قطع کردن. درنوشتن. سپردن. نبشتن : بپوشی همان پوستین سیاه یکی دشنه بستان و بِنْ ...
(نَ وَ دِ)(ص مف.)۱ - تا کرده، پیچیده.۲- طی شده.
[ نَ وَ دی دَ / دِ ] (ن مف) پیچیده. ملفوف. لوله کرده. || تاشده. تاکرده. ته کرده. || طی شده. سپرده. پیموده. نعت مفعولی از نوردیدن است. رجوع به نوردیدن شود.