[ رَ ] (ع اِ) ریگزار. (منتهی الارب). || سرای. || قبیله. || زمین وسیع میان کوهها. || هر چیز که محیط چیزی باشد. || خرمن ماه. هالهٔ ماه. ج، دارات و دور. || دارات العرب جاهایی است ...
لغتنامه دهخدا
[ رَ تُ اَهْ وا ] (اِخ) از ارض هجر است. (معجم البلدان).
[ رَ تُ تَ ] (اِخ) از دارات عرب است. تیل کوه سرخی است در دیار بنی عامر و دارةتیل منسوب به آن است. (معجم البلدان).
[ رَ تُ جُ ] (اِخ) نام این موضع در شعر افوه الاودی آمده است. (معجم البلدان).
[ رَ تُ خَ / خِ زَ ] (اِخ) در اشعار بعض شاعران عرب نام آن آمده است و آن را دارة منزر نیز گفته اند. رجوع به معجم البلدان و رجوع به دارة الخنزرین شود.
[ رَ تُ ثِ ] (اِخ) نام موضعی در زمین فزاره است و در اثر نام آبی است در آن ناحیه. (معجم البلدان).
[ رَ تُ رَ رَ ] (اِخ) نام موضعی است و در شعر راعی آمده است. (معجم البلدان).
[ رَ تُ سَ ] (اِخ) ابن درید میگوید دارات الحمی شامل سه دارة است: دارةالعوارم، دارةوسط، و دارة سعر و این اخیر از آن بنی وقاص است. (معجم البلدان).
[ رَ تُ رَ ] (اِخ) از بلاد غطفان است و در شعر میدان بن صخر مذکور است. (معجم البلدان).
[ رَ تُ صُ صُ ] (اِخ) موضعی از آنِ عمروبن کلاب بوده است. (معجم البلدان).
[ رَ تُ عَ عَ ] (اِخ) از آن خاندان جعفر بوده است. عسعس کوهی است دراز و سرخ. (معجم البلدان).
[ رَ تُ عَ رِ ] (اِخ) یکی از سه دارهٔ دارات الحمی است. (معجم البلدان).