[ وَ یِ ] (اِخ) نام او میرزا فضل اللََّه است و هدایت در مجمع الفصحاء چ ۱ ج ۲ ص ۱۲۶ آورده: «اسم او میرزا فضل اللََّه و بطناً صبیه زادهٔ جناب آقا محمد هاشم ذهبی روح اللََّه روحه و صاحب کمالا ...
لغتنامه دهخدا
[ وَ یِ رِ ] (اِخ) رستم بن علی طارمی معروف به خاوری. صاحب رساله ای است در عروض در دو ورق و هفت فصل. (از کشف الظنون چ ۱۹۴۱ م. ج ۱ ص ۸۷۷).
[ وَ یِ مَ سِ تَ ] (اِخ) علی خاوری. از شاعران عثمانی در قرن دهم هجری است. مولدش مناستر است و چندی بتدریس و قضای ناحیه قریهٔ فریه پرداخت و به آنجا درگذشت. این بیت از اوست: سنی کوزلر دو چشم ...
[ یِ وَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از خورشید.
[ جَ ءِ رِ دَرْ یِ وَ ] (اِخ) نامی است که در ترجمهٔ ج ۳ تاریخ ادبیات ادوارد برون به سرزمین بریتانیا اطلاق شده است. رجوع به از سعدی تا جامی حاشیهٔ ص ۳۲۸ شود.
[ مِ وَ ] (اِخ) یکی از دهستانهای ششگانهٔ شهرستان رفسنجان که در خاور رفسنجان واقع است. ناحیه ای است واقع در جلگه. هوای آن معتدل و در اثر نزدیک بودن بکویر در تابستان قدری گرم میشود. آب مشرو ...
[ شَ وَ ] (اِخ) دهی از دهستان سملقان بخش مانهٔ شهرستان بجنورد است و ۲۵۴ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۹).