[ وَ ] (اِخ) بزرگترین شهر ولایت «کاوار» است در جنوب «فزان». این شهر بدست عقبةبن عامر بسال ۴۷ هـ . ق. بعد از جنگ سخت و کشتن و اسارت اهالی آن گشوده شد. (از معجم البلدان یاقوت حموی).
لغتنامه دهخدا
[ وَ ] (اِخ) نام رودی است در ۶۶ هزارگزی شمال قلعه چهارراه حکومت درجه ۲ بکوا و خاشرود مربوط به حکومت فراه که به رودخانهٔ «فراه رود» می ریزد. محل آن بین خط ۶۳ درجه و ۶ دقیقه و ۶ ثانیهٔ طول ...
اسم: خاور (دختر) (فارسی) (تلفظ: xāvar) (فارسی: خاور) (انگلیسی: khavar) معنی: مشرق، ( مخففِ خاوران ) هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است
فرهنگ واژگان اسمها
[ وَ خُ ] (اِخ) سلم بن فریدون را که پادشاه خاور (نواحی مشرق ایران) بوده خاور خدای گفتندی. (شرفنامهٔ منیری) (آنندراج): بنخجیر دارد همه روز رای نیندیشد از تخت خاور خدای.فردوسی. یکی نامه بن ...
[ وَ زَ ] (اِخ) نواحی شرقی ایران بر حسب روایات قدیم. || در اصطلاح امروز نام دیگر قارهٔ آسیاست که بزرگترین قارهٔ زمین است مساحت آن ۱۷۰۴۹۶۶۰ میل مربع و حدود قراردادی آن بدینقرار است: غرب: ...
(وَ) [ په. ] (اِ.)۱- مغرب.۲- مشرق.
فرهنگ فارسی معین
[ وَ ] (اِ) نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور است. (از دیوان جاهد).
[ وَ ] (اِخ) خابران. نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: «در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیهٔ بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا «ابیورد» و گاهی باورد هم می ...
[ وَ شِ ] (نف مرکب) مستشرق، عارف بمعارف ملل شرق، دانا بفرهنگ شرق.
[ وُ ] (اِخ) نام صحرائی است بحدود کرمان و در آنجا بین امیر مبارزالدین آل مظفر و اوغانیان جنگ درگرفت. ابتداء امیر مبارزالدین فائق آمد ولی بعداً اوغانیان بر او حمله بردند و او شکسته افتاد. در ...
[ وَ رَ کُ تَ ] (اِخ) نام کوتلی است در ۳۱ هزارگزی شمال شرقی قلعهٔ نوعلاقهٔ بادغیسات ولایت هرات. این نقطه ۹۸۵ متر از سطح دریا ارتفاع دارد و بین خط ۶۳ درجه و ۲۱ دقیقه و ۲۰ ثانیهٔ طول شرقی و ...
[ وَ یِ ] (اِخ) (مولانا...). از شعرای تون است و در شاعری چندان چیره دست نبوده. در تحفهٔ سامی آمده: از شعراء تون است و در شاعری بغایت زبون یکی از ظرفاء در باب مولانا گفته: با جناب خاوری شخصی ...