نیک دریابنده، نازوک، نازک، شکننده، زودکنش، زودرنچ، زودرنج، زود رنج، دلنازک، دل نازک، دریابنده
فرهنگ واژههای سره
(حَ سّ) [ ع. ] (ص.)۱- حس کننده، دریابنده.۲- کسی که موضوعی را زود درک کند.۳- در فارسی: زود رنج.
فرهنگ فارسی معین
[ حَ ] (ع اِ) در حق چیزی گویند که آنرا تفحص کنند و نیابند. (منتهی الارب). و فارسی زبانان در این وقت «لعنت بر شیطان» گویند.
لغتنامه دهخدا
← واتحمل [علوم دارویی]
واژههای مصوب فرهنگستان
← واتحمل [اعتیاد]
کاهش کروم در منطقۀ مجاور با مرز دانههای فولاد آستینتی براثر رسوب کرومکاربید در دمای 500 تا 880 درجۀ سلسیوس [خوردگی]
توانایی یک آزمون یا آزمایش در تشخیص درست موارد بیماری [علوم سلامت]
[ حَ سْ سا سی یَ ] (ع مص جعلی، اِمص) حساسی. رجوع به حساسی شود: حساسیت نسبت به عوامل خارجی؛ زود متأثر شدن از آنها رجوع به جانورشناسی ج ۱ صص ۱۰-۱۲ شود.
[ حَ سْ سا سی یَ تِ اَ لَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) در مقابل درد حساس بودن و نامتحمل بودن.
نوعی واکنش نامطلوب غذایی که با میانجیگری سازوکار ایمنی ایمونوگلوبولین E (IgE) صورت میگیرد [تغذیه]
[روانشناسی] کاهش واکنش هیجانی یا فیزیکی به محرک|||[علوم دارویی] کاهش یا قطع واکنشهای حساسیتزای ناشی از مصرف دارو [روانشناسی]