۱. سخنی که از پیغمبر اسلام و ائمه نقل شده است. ۲. سخن؛ کلام. ۳. [قدیمی] داستان؛ حکایت. ۴. (فلسفه) = حادث ۵. (صفت) [قدیمی] نو؛ تازه؛ جدید. ۶. [قدیمی] خبر. * حدیث اسرا: حدیث معراج. * ...
فرهنگ فارسی عمید
[ حِ دْ دی ] (ع ص) پرسخن. بسیارسخن. (منتهی الارب). بسیارحدیث. || خوش سخن. (منتهی الارب).
لغتنامه دهخدا
[ حَ ثِ اِ لا ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) حدیث قدسی. رجوع به حدیث قدسی شود.
[ حَ ثِ غَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن. (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة). رجوع به حدیث شود.
[ حَ ثِ مَ ءْ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) سخنی که خلف از سلف روایت کند.
[ حَ ثِ مُ دَرْ رَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) یکی از سیزده قسم حدیثهای صحیح و حسن است. رجوع به حدیث و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
[ حَ ثِ مُ سَ سَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن. (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة). حدیث معنعن.
[ حَ ثِ مَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن. (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة).
[ حَ ثِ مُ طَ رِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) یکی از دوازده قسم حدیث ضعیف است. رجوع به حدیث شود.
[ حَ ثِ مُ فَ ضْ ضَ ] (اِخ) حدیثی معروف است که چنین آغاز شود: «بم یعرف الناجی؟...» و آنرا شرحها نوشته اند.
[ حَ کَ دَ ] (مص مرکب) حکایت کردن. نقل کردن. تحدیث. (تاج المصادر بیهقی). قصه کردن. || خبر کردن. تحدث. || یاد کردن. مذکور ساختن. || سخن گفتن. || وصف کردن. || انشاد. (تاج المصادر بی ...
[ حَ ثَ تُلْ فُ ] (اِخ) موضعی است به علیای هیت، و نسبت بدان حدیثی و حدثی و حدثانی است. (سمعانی). و او را قلعه ای محکم است در میان فرات و آب بر آن احاطه دارد. سامی آرد: نام قصبه ای است در ...