[ جَ دِ ] (ع اِ) جِ جندل. سنگها. رجوع به جندل شود.
لغتنامه دهخدا
[ جُ دِ ] (ع ص) قوی و بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
اسم: جناده (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: jannāde) (فارسی: جَناده) (انگلیسی: jannade) معنی: نام یکی از یاران پیامبر اسلام ( ص )
فرهنگ واژگان اسمها
[ جُ نْ نا ] (اِ) دلبه. (دهار). چنار. رجوع به چنار شود.
[ جَ / جِ زَ / زِ ] (از ع، اِ) جسد مرده. مرده. (منتهی الارب). - جنازهٔ غریبان؛ چهار ستاره از هفت اورنگ که دو ستاره مقدم از آن چهار فرقدان نام دارند. (یادداشت مؤلف). || تابوت حاوی جسد مر ...
[ جَ / جِ زَ / زِ کَ / کِ ] (نف مرکب) آنکه جنازه را بردارد. (آنندراج): اغیار را جنازه کشی غیر ما نبود ما بهر خاطر تو بلاها کشیده ایم. آصفی (از آنندراج).
۱. استخوانی باریک و مسطح که در بدن انسان در جلو سینه قرار دارد و هفت زوج از دندهها به آن اتصال دارند و در قسمت بالا به دو استخوان ترقوۀ راست و چپ متصل است. ۲. استخوانی دوشاخه به شکل ...
فرهنگ فارسی عمید
[ جِ ] (ع مص) مجانفة. (اقرب الموارد). مجانبت: لج فی جناف قبیح، ستیزه کرد در مجانبت اهل خود. (منتهی الارب). رجوع به مجانفة شود.
[ جَ ] (ع اِ) جِ جُنفور. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب). بمعنی قبر کهنه. (آنندراج). رجوع به جنفور شود.
[ جِ ] (ع اِ) جِ جنایت. تقصیرات. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به جنایت شود.
(جِ یَ) [ ع. ] (مص ل.) گناه کردن. ج. جنایات.
فرهنگ فارسی معین
گناه، تبهکاری، بزهکاری، آدم کشی
فرهنگ واژههای سره