[ جُ ءَ تُلْ اَ ] (ع اِ مرکب) سخت شدن پلک چشم. صاحب ذخیرهٔ خوارزمشاهی گوید: بسیار باشد که چشم سخته شود چنانکه هر وقت که از خواب بیدار شود چشم نتواند گشاد تا پلک را تر نکند یا ساعتی بدست نما ...
لغتنامه دهخدا
[ رَ جَ ] (ع مص) به معنی رَجْف در تمام معانی. (ناظم الاطباء). رجوع به رَجْف در همهٔ معانی شود.
[ عَ ] (اِخ) دختر علقمة السعدی است. وی از زنان فصیح جاهلیت بود و نخستین کس است که مثل مشهور «کل فتاة بابیها معجبة» بگفت. (از الاعلام زرکلی وفیات الاعیان و امثال المیدانی).
[ هَ ] (ع ص) تشنه. (منتهی الارب). عطشان. (اقرب الموارد).
جفاکار؛ ظالم؛ ستمکار.
فرهنگ فارسی عمید
[ پُ جَ ] (ص مرکب) ظالم. ستمکار: نبایست آن خلعت ناسزا فرستاد نزدیک آن پرجفا.فردوسی. بگیتی کسی را نماند وفا روان و زبانها شود پرجفا. فردوسی (از فرهنگها).