[ جُ تُ ] (اِمص مرکب) طلب. (فرهنگ فارسی معین). تلاش. (ناظم الاطباء). جستجوی. جست و جو. جست و جوی. (از فرهنگ فارسی معین): هرکه مرد است او بود در جستجو معنی پرست هرکه زن طبع است کارش رنگ و ...
لغتنامه دهخدا
[ جُ تُ کَ دَ ] (مص مرکب) کوشش کردن. تلاش کردن. (از ناظم الاطباء). || کاوش کردن. (یادداشت مؤلف). طلب. تفتیش. تفحص. فحص. بحث : سزد گر بگوئی تو ای نامجوی که آنجا کرا میکنی جستجوی.فردوسی ...
[ جَ تَ نِ اَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) پریدن اندام. اختلاج. (ذخیرهٔ خوارزمشاهی). خلجان. خلوج. (دهار).
[ جَ تَ ] (اِ مرکب) وزیدنگاه. مهب. (یادداشت مؤلف).
(جَ تِ)(ص مف.)۱- طلب شده.۲- یافته.
فرهنگ فارسی معین
(~. گُ تِ) (ق.)۱- گه گاه، به ندرت.۲- کم و بیش.
[ اَ بو بَ رِ سِ جِ ] (اِخ) رجوع به ابن سیف احمد... شود.
شیوهای در اجرای نغمات که در آن نتها متمایز و واضح نواخته میشوند [موسیقی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ اِ تِ جُ تَ ] (مص مرکب) انبازی کردن. شرکت طلبیدن. شرکت خواستن. همکاری کردن.
[ اِ تِ جُ تَ ] (مص مرکب) عذر خواستن. متوسل شدن بعذر.
[ اِ تِ جُ تَ ] (مص مرکب) کناره گیری کردن. دوری کردن. عزلت گزیدن. انزوا جستن. رجوع به اعتزال شود.