[ پی یُ ] (اِخ) آردی است که از ریشهٔ مانیوک بدست آید و با آن آش بسیار خوبی کنند.
لغتنامه دهخدا
[ چَ / چِ بَ ] (حامص مرکب) عدل بندی. بستن تاچه. تاچه بستن.
(اِ) خیمه. (لغت فرس اسدی) (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی) (فرهنگ سروری) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ ضیاء) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). چادر. (فرهنگ نظام) (فرهنگ ضیاء) (ناظم الاطباء ...
اسم: تاژ (دختر، پسر) (فارسی) معنی: لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی
فرهنگ واژگان اسمها
(ژَ) (اِ.) رشتة دراز و باریک که در برخی جانوران تک سلولی و نیز بعضی باکتریها وجود دارد و جانور با تکان دادن آن حرکت میکند.
فرهنگ فارسی معین
دنبالۀ بسیارباریکی که در برخی جانوران تکسلولی و ریزبینی مانند اسپرماتوزوئید و بعضی باکتریها وجود دارد و جانور با تکان دادن آن میتواند حرکت کند.
فرهنگ فارسی عمید
جانوران تکسلولی که دارای تاژک هستند و برخی از آنها حد واسط میان جانور و گیاه شمرده میشوند.
(اِ) به هندی درهم است که چهار دانگ و نیم باشد. (تحفهٔ حکیم مؤمن).
(اِخ) طاق. رجوع به طاق و حبیب السیر چ خیام ج ۳ ص ۳۵۹ و حبیب السیر چ تهران ج ۲ ص ۱۱۳ شود.
[ کَ ] (ع اسم اشاره) آن . (از دزی ج ۱ ص ۱۳۹). اسم اشارهٔ مؤنث ذاک. (ناظم الاطباء).
[ کِ دَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کَرم دشتی. نخوش. کرمةالبیضاء. رجوع به کرمةالبیضاء و فاشرا شود.
(اِخ) دهی از دهستان قیلاب بالا، در بخش الوار، ناحیهٔ گرمسیر شهرستان خرم آباد است و در ۳۰هزارگزی شمال خاوری حسینیه و ۲۴هزارگزی شمال خاوری راه شوسهٔ خرم آباد به اندیمشک واقع است. ...