[ تَ ءَفْ فُ ] (ع مص) تکبر نمودن. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
(تَ أَ لُّ) [ ع. ] (مص ل.) اندوهگین شدن، دردمندی نمودن.
فرهنگ فارسی معین
[ تَ ءَلْ لُ ] (ع مص) توجع. (اقرب الموارد). دردمندی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دردمندی. (ترجمان علامهٔ جرجانی). درد نمودن. (دهار). درد یافتن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) ...
[ تَ ءْ ] (ع مص) گرد کردن. (تاج المصادر بیهقی). گرد کردن لشکر. (آنندراج). گرد آوردن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ورغلانیدن و فساد انداختن. (منتهی الارب) (آنندر ...
(تَ) [ ع. ] (مص م.)۱- فراهم آوردن، گرد آوردن.۲- نوشتن کتاب.
[ تَ ءْ فِ خَ بَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) ترکیب کلمات چنانکه جملهٔ کامل سازد. در مقابل تألیف تقییدی: انسان حیوان ناطق است. رجوع به تألیف تقییدی و اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص ۱۴ و ۶۳ شود.
نوشته شدن
فرهنگ واژههای سره
[ تَ ءْمْ ] (ع مص) دوگانه تار و پود بافتن جامه را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || روشی آوردن اسب بعد روشی. (منتهی الارب). مجی ء الفرس جریاً بعد جری. (اقرب الموارد).
(تَ أَ مُّ) [ ع. ] (مص ل.) فرمان راندن.
[ تَ ءَمْ مُ ] (ع مص) یکدیگر را فرمودن. (تاج المصادر بیهقی). تسلط و تحکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): تأمر القوم؛ حکم کرد بعض آن مر بعض را. (منتهی الارب). امیری کردن. (زوزنی). || مشورت ...
[ تَ ءَمْ مُ ] (ع مص) اِمَّعَه شدن. سست رای شدن مرد و فرمانبرداری از هرکس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || همراه مردمان بضیافت رفتن. بی آنکه خوانده شده باشد به ضیافت رفتن. (از اقرب ا ...
[ تَ ءْ ] (ع مص) اندازه کردن و تخمین زدن. (از اقرب الموارد). اندازه کردن و حزر نمودن. (از ناظم الاطباء).