چهارمین حرف الفبای فارسی؛ تا. δ در حساب ابجد: «۴۰۰».
فرهنگ فارسی عمید
=تی۱
نام واج «ت».
ضمیر متصل که به آخر کلمه افزوده میشود و به این معانی دلالت میکند: ۱) مالِ تو؛ تو: دخترت، چشمت. ۲) تو را: میفرستمت، ای غایب از نظر به خدا میسپارمت / جانم بسوختی و ز ج ...
(حرف) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است و از حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف م ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ وُ ] (اِخ) یکی از مبلغین و دانشمندان ایرانی که برای تبلیغ به چین رفتند و کتب مقدس بودایی را بزبان چینی ترجمه نمودند. وی یک بودایی از مملکت پارتها بود و در سال ۲۵۴ م. چندین قطعه بزبان چ ...
[ تَ صُ ] (ع مص) تجاور. همسایگی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
[ تَ ] (ع اِ) دوالهایی که بدان قرپوس زین را با دو پهلوی آن بندند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). «اکائد» و «تآکید» جمع «اِکاد» است و این جمع آن نادر است. (از اقرب الموارد).
[ تَ ءَبْ بُ ] (ع مص) تعجب نمودن. || فرحناک شدن. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
[ تَ ءَبْ بُ ] (ع مص) چیزی در زیر بغل گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (فرهنگ دهار) (از اقرب الموارد) (زوزنی). در کنار گرفتن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در بغل گرفتن. (ناظم الاطباء) ...
[ تَ ءَبْ بُ ] (ع مص) تأبل ابل؛ گرفتن و برگزیدن شتران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تأبل ابل و جز آن؛ بی نیاز شدن شتران و غیر آن از آب بسبب خوردن گیاه تر. (منتهی الار ...
[ تَ ءَبْ بُ ] (ع مص) در پی اثر چیزی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).