[ بَ رَ / رِ وَ ] (ص مرکب) محظوظ و کامران و نیک بخت و کامیاب. (ناظم الاطباء). سودبرنده. کامیاب. برخوردار. بهره بر. بافایده. (یادداشت بخط مؤلف): ببخشیدشان جامه و سیم و زر ببودند زو هریکی ب ...
لغتنامه دهخدا
نسبت بازدهی واحدهای حملونقل به هزینههای صرفشده [حملونقل درونشهری - جادهای]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ بَ رَ / رِکا ] (حامص مرکب) مرابحه. (فرهنگستان).
استفادۀ برنامهریزیشده و متوازن از منابع آب سطحی و زیرزمینی برای اطمینان از تأمین پیوستۀ آب [مهندسی محیط زیست و انرژی]
شرایطی که در آن رابطه بین نرخهای بهره و ارزش آنی و سَلَف ارزهای دو کشور مشخص در تعادل قرار دارند و بنابراین، امکان آربیتراژ (arbitrage) وجود ندارد [اقتصاد] ...
بینصیب.
فرهنگ فارسی عمید
ردۀ جنگلها براساس رشد حجمی بالقوۀ سالانه در واحد سطح و در زمان اوج رویش متوسط سالانه در تودههای طبیعی متراکم [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] ...
حداکثر تعداد مسافری که وسایل نقلیۀ عمومی یک خط از یک نقطۀ مشخص، در یک جهت، در هر ساعت جابهجا میکنند [حملونقل درونشهری - جادهای] ...
بخشی از مدار سمعک که هنگامی که شدت ورودی به حد معینی میرسد بهصورت خودکار بهره را کاهش میدهد [شنواییشناسی]
نوعی میزانۀ بهره در سمعک که کاربر به آن دسترسی ندارد و شنواییشناس آن را تنظیم میکند [شنواییشناسی]
(بَ رَ یا ر) (ص.) ناسره، زر ناپاک، زر قلب.
فرهنگ فارسی معین
[ بَ رَ / رِ مَ ] (ص مرکب) بی بهره. بی نصیب. محروم. نابهرمند.