گیجی، شگفت، خیره
فرهنگ واژههای سره
حالتی در مرز هوشیاری و ناهوشیاری همراه با عدم فعالیت روانی آشکار و کاهش توانایی در پاسخ دادن به تحریک [پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ بَ هَ ] (هندی، اِ) نوعی از طعام باشد و بعضی گویند شیربرنج است و بعضی گویند فرنی است که برادر پالوده باشد و بعضی گویند حلوای برنج است و معرب آن بهط است. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). مأخوذ ...
لغتنامه دهخدا
[ بَ / بَ هَ ] (ع مص) دروغ بستن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ناگاه گرفتن. || غالب شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || متحیر گردانی ...
[ بُ زَ دَ ] (مص مرکب) متحیر ماندن. مات و مبهوت شدن. (یادداشت بخط مؤلف).
اسم: بهتاش (پسر) (ترکی، فارسی) (تلفظ: behtāš) (فارسی: بِهتاش) (انگلیسی: behtash) معنی: شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو، [ به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو، تاش ( ...
فرهنگ واژگان اسمها
۱. دروغ. ۲. افترا؛ تهمت.
فرهنگ فارسی عمید
(بِ تَ) (ص تف.)۱- نیکوتر، خوب تر.۲- زیباتر، جمیل تر.۳- شایسته تر، لایق تر.۴- با کیفیت خوب تر.
فرهنگ فارسی معین
[ بِ تَ ] (ص تفضیلی) (از: بِهْ +تر، علامت صیغهٔ تفضیلی) نیکوتر. خوبتر. زیباتر. جمیل تر. (فرهنگ فارسی معین). خوبتر و نیکوتر. زیباتر. شایسته تر و پسندیده تر. (ناظم الاطباء): چیست از گفتار خوش ...
[ بِ تَ مَ دَ ] (مص مرکب) غلبه کردن. فائق شدن : و از وی [ از بلغار ] مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون آید که با هرچند که بود از لشکر کافران حرب کنند و بهتر آیند. (حدود العالم). و ایشان [ مردم ...
[ بُ تُ رَ ] (ع ص) زن کوتاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به بُهتُر شود.
[ بِ تَ رَ ] (ص تفضیلی مصغر، ق مرکب) (از: بِهْ +تر +-َک) برحسب ترکیب بمعنی بهتر کوچک است... (آنندراج). تصغیر بهتر یعنی کمی بهتر. (ناظم الاطباء). مصغر بهتر: نباید از منت دامن کشیدن به حال ...