[ بِ رَ ] (ع اِ) برسات و آن بارانی است که در ایام گرما، پی هم بر ملک هند، و سند بارد و یک ساعت قطع نگردد. (از قاموس المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و زبیدی از صغانی نقل کند که بشارة ...
لغتنامه دهخدا
(بَ یا بِ دَ) (مص م.) شخم کردن، هموار کردن زمین شخم کرده.
فرهنگ فارسی معین
۱. شخم زدن و شیار کردن زمین. ۲. هموار کردن زمین شخمزده.
فرهنگ فارسی عمید
(بَ یا بِ دِ) (ص مف.)۱- زمین شخم شده.۲- زمین آبیاری شده برای کاشتن.
[ بَ دَ ] (ن مف) زمینی را گویند به جهت چیزی کاشتن آب داده باشند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی) (فرهنگ نظام) (سروری) (ناظم الاطباء). زمین آب داده و آمادهٔ کشت. (دِمزن). زمینی که بر ...
(بَ یا بِ رِ)(اِ.)۱ - ایوان، صفه.۲- بارگاه.
[ ] (اِ) ابساریه. ماهی خرد. ماهی کوچک. ریزه ماهی. (دزی ج ۱ ص ۲، ۸۲: ابساریه، بساریه و بسّا. رجوع به بساریا و ابساریه شود.
(بِ زُ بِ) (ص فا. اِ.) آن که کارش ساختن خانه و فروختن آن میباشد.
فردی که هیچگونه خطای انکساریِ رؤیت ندارد [پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ بَ ] (اِخ) ارسلان. نام یکی از امرای عباسی حاکم و از مردم بسا یا فسای فارس. مؤلف تاریخ گزیده در شرح حال القائم بامراللََّه آرد: در اول دولت او کار دیالمه سست شد و سلجوقیان خروج کردند و پ ...
گستردنی، دستگاه، خوان
فرهنگ واژههای سره
[ بِ / بَ ] (ع اِ) گستردنی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن عادل بن علی). نوعی از طنفسه (معرب تنبسه) دراز کم عرض. ج، بُسُط. (از اقرب الموارد). جِ بُسُط. مأخوذ از تازی فرش و هرچ ...