[ بَ تَ ] (مص مرکب) چین پیدا کردن. چروک برداشتن. کیس خوردن. شکنج و نورد پیدا کردن. شکن گرفتن.
لغتنامه دهخدا
[ بِ بُ دَ ] (مص مرکب) کار بساز کردن. (آنندراج). رجوع به کار بساز کردن شود: تا نداری از گره سررشتهٔ خود را نگاه کار خود را کی توانی برد چون سوزن براه. (از آنندراج).
[ بُ دَ ] (مص مرکب) مؤلف آنندراج آن را بمعنی کار پیش رفتن گرفته ولی کار پیش بردن متعدی است و این معنی لازم. کار را روبراه کردن. کار پیش افکندن.
(بُ) (اِمص.) به کار بردن، بهره گرفتن.
فرهنگ فارسی معین
مرحلهای در چـرخه فراوری (behaviorual processes) که در آن دستساختهها مورد استفاده قرار میگیرند [باستانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
آموزش استفاده درست و طریقه نگهداری از سمعک به کاربر سمعک و خانواده او [شنواییشناسی]
مربوط به کاربردشناسی [زبانشناسی]
شاخهای از معناشناسی که به مطالعۀ معنای جمله در بافت میپردازد [زبانشناسی]
[ کَ بُ دَ ] (اِخ) دهی است از دهستان قنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در ۱۲۲هزارگزی جنوب باختری بمپور و سه هزارگزی جنوب راه مالرو قنوج برمشک. با ۱۰۰تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن ...
۱. کلاهبردارنده. ۲. [مجاز] کسی که به فریب و خدعه مال دیگران را بگیرد.
فرهنگ فارسی عمید
حرکتی بازارمدارانه و نیازمند استفاده از منابع فراوان که قابلیت اجرا یا بازگشتپذیری آن پس از اجرا بسیار دشوار است [مدیریت]
[ بَ تَ ] (مص مرکب) کوس بستن. رجوع به کوس بستن شود.