= بردیدن
فرهنگ فارسی عمید
[ بَ ] (اِ فعل) دورشو. دور باش. از راه کنار بکش. (فرهنگ جهانگیری و مجمع الفرس). از راه دور گرد. (صحاح الفرس). از راه دورشو. (فرهنگ اسدی) (شرفنامهٔ منیری). از راه کناره کن. (یادداشت مؤلف). ...
لغتنامه دهخدا
[ بُ رَ ] (ع اِ) جِ بُرْدَة. (منتهی الارب). جِ بُرْد. (منتهی الارب) (آنندراج).
[ بُ رُ ] (ع اِ) جِ برید. (منتهی الارب). - علم البرد والمسافات؛ علم بریدها و مسافت ها. برید عبارت از چهار فرسنگ است و این علمی است که بوسیلهٔ آن مقدار فاصلهٔ شهرها بفرسنگ و میل دانسته میشو ...
[ بُ قَ لَ ] (اِ مرکب) جنسی از چادر که در بافت آن خطها میباشد برابر سطبری قلم و بعضی گویند که بر آن نقاشان از قلم نقش و نگار کشند. (غیاث اللغات) (آنندراج).
[ بَ ] (اِخ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون. سکنهٔ آن ۱۲۲ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
[ بُ دِ یَ ] (اِ مرکب) نوعی از جامهٔ مخطط که از ملک یمن آرند و الف در لفظ یمانی عوض یکی از دو یای مشدد است پس گفته نمیشود یمانی به الف و تشدید یا تا جمع نشود عوض و معوض مگر یمانی بتخفیف. ( ...
[ بُ دِ یَ مَ ] (اِ مرکب) برد یمانی : اکنون سد [ ذوالقرنین ] بمانند برد یمنی است خطی سیاه و یکی سرخ و یکی زرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). سرور جملهٔ اثواب ز روی معنی هست برد یمنی لبس رسول مخ ...
[ بَ رَ ] (اِخ) (نهر....) رودی که بر دمشق گذرد. (نخبةالدهر دمشقی).
(بَ بَ)۱- (اِمر.) آشوب، غوغا.۲- (شب جم.) دور شو!
فرهنگ فارسی معین
[ بَ ] (اِ) صاحب آنندراج این کلمه را در معنی خانهٔ تابستان آورده است امّا در این معنی مصحف «بروار» و «فروار» است. رجوع به فروار شود.
[ بَ ] (نف مرکب) بردارنده. || پذیرنده. قبول کننده. (یادداشت مؤلف). این کلمه به صورت مزید مؤخر در ترکیبات ذیل به کار رود که برخی در معنی بردارنده و برخی در معنی پذیرنده بکار روند: - آب بر ...