(اِخ) (خاک سبک). و آن مقاطعه ای از زمین کنعان میباشد که در طرف شرقی اردن و در میانهٔ حرمون و جلعاد واقع است. (قاموس کتاب مقدس). قطعه ای است از کنعان در طرف شرقی اردن. (ایران باستان پیرنیا ج ...
لغتنامه دهخدا
[ نَ / نِ ] (ص) فربه. (آنندراج). || منتخب. برگزیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || چیزهای پراکنده. (ناظم الاطباء). منتشر. (آنندراج). || (اِ) پیه. چربی. (ناظم الاطباء). شحم. (فرهنگ شعو ...
(ص نسبی) منسوب به باشان که قریه ای است از هرات. (الانساب سمعانی).
(اِ) فتیلهٔ سلاحهای آتشین. (دزی ج ۱ ص ۴۹).
(اِ) چوب بزرگی را گویند که سقف خانه را بدان پوشند. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری). و آن را شاه تیر و شه تیر و فرسب نیز خوانند. (فرهنگ شعوری ج ۱ ورق ۱۵۲) (فرهنگ ...
(اِخ) نام محل و منزلی در کوهگیلویهٔ فارس که الوار در آن ساکنند و آنرا باشت باوی گویند و باوی نام آن طایفه میباشد. (انجمن آرای ناصری). موضعی از کوهگیلویه که الوار باوی منزل دارند و بدین جهت ...
(اِخ) یکی از پنج نهر بزرگ هیلمند در سیستان: دوم نهر باشت رود و سوم نهر سنارود است که در یک فرسخی زرنج از هیرمند جدا میشد. (ترجمهٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص ۳۶۴).
[ شِ ] (ص مرکب، ق مرکب)شتاب کننده. عجول. باعجله : کسی را که مغزش بود باشتاب فراوان سخن باشد و دیریاب.فردوسی. گر او جنک سازد نسازیم جنگ که او باشتابست و ما با درنگ.فردوسی.
(اِخ) جایی در اسفراین. (از معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). موضعی است در اسفراین. (مرآت البلدان ج ۱ ص ۱۶۰).
(اِ.) میوه، میوة درخت.
فرهنگ فارسی معین
(اِ) باری که از میان شاخ بیرون آید. (فرهنگ رشیدی). باری و میوه ای را گویند که از میان درخت برآید بی آنکه گل و بهار دهد. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بمعنی باستین. (فرهن ...
[ نَ / نِ ] (اِ مرکب) پشه خانه. پشه بند. (دزی ج ۱ ص ۴۹) و رجوع به بشخانه شود.