[ پَ شَ / شِ ] (اِ مرکب) شنگار. شنجار. خسّ الحمار.
لغتنامه دهخدا
(اِخ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از قرای بجنورد که محل عبور ترکمان است و معابر طائفه مزبور از شمال تا جنوب خاک بجنورد امتداد یافته، قراول خانه های مغربی و جنوب غربی آن معابر در ص ...
[ چَ / چِ ] (ص مرکب، اِ مرکب) منصبی از مناصب درباری. رئیس چراغچی ها. بزرگتر چراغداران دربار پادشاه یا خانهٔ اعیان. آنکه رسیدگی به کار چراغچی ها را بر عهده دارد.
[ چَ ] (ص مرکب، اِ مرکب) رئیس چرخچیان. فرمانده و بزرگ چرخچی ها. آنکه مقدمةالجیش لشکر زیر فرمان او بوده است. عنوانی که در قدیم رئیس پیشقراولان لشکر داشته است : عالیجاهان علی مردانخان بختیاری ...
=کبش
فرهنگ فارسی عمید
جابهجایی اجزای دادههای لرزهای بر روی مقطعی که در آن چشمه و گیرنده بر هم منطبقاند [ژئوفیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ بِ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو). (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
فراشی که سردستۀ صد نفر باشد؛ فراشباشی.
[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان اوباتوی بخش دیواندرهٔ شهرستان سنندج، واقع در ۵۶۰۰۰گزی شمال باختری دیواندره و ۶۰۰۰گزی شمال خاور کرفتو، با ۱۴۰ تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از ...
[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در ۳۳هزارگزی جنوب باختری مراغه، با ۲۶۴ تن سکنه. آب آن از رودخانهٔ مردی و چاه و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ...
یکی از روشهای کندن الکترون از اتم که در آن اتم را در حالت شبهپایدار با ذرات باردار بمباران میکنند [فیزیک]