۱. = باشیدن ۲. [عامیانه] بنگر؛ ببین. ۳. [عامیانه] دقت کن: حواست کجاست؟ من را باش. ۴. منتظر بمان: باش تا صبح دولتت بدمد / کاین هنوز از نتایج سحر است (انوری: ۶۰). ۵. باشنده (در ترکیب با ...
فرهنگ فارسی عمید
(حامص) ریشهٔ فعل باشیدن. بقاء. ماندن. حیات : آدمی و حیوان و نباتات و میوه و غیره هم چون پخت و بکمال رسید دیگر او را باش نماند و بقا نماند. (بهاءالدین ولد). و رجوع به باش کردن شود. || (حا ...
لغتنامه دهخدا
(اِ) سکنهٔ شهر و ده. (ناظم الاطباء). || قدیم. (ناظم الاطباء). و رجوع به باس شود. شاید تحریفی از باس و باستان است.
(حرف و ضمیر) با او. او را. (شرفنامهٔ منیری) (ناظم الاطباء). با او را(؟) (آنندراج). امروز در تداول مردم تهران بِهِش، بائِش است بمعنی به او یا او را و در قزوین و کرمان بِش گفته میشود.
[ بُ ] (اِخ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در ۳۰ هزارگزی شوسهٔ تبریز و میانه واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و ۲۱۶ تن سکنه و آب آن از چشمه تأمی ...
رئیس بندر؛ شاهِ بندر؛ شهِ بندر.
(ترکی، اِ مرکب) سرچشمه. (لغات مصوبهٔ فرهنگستان ایران).
[ قِ ] (اِخ) دهی است از دهستان قرار توره بخش دیوان درهٔ شهرستان سنندج که در ۳۴ هزارگزی شمال دیواندره و ۴ هزارگزی باختر قالوچه واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای ۱۸۰ تن سکنه که ...
(اِخ) دهی است از دهستان گاوبارهٔ شهرستان بیجار که در ۱۸ هزارگزی جنوب پیرتاج در کنار راه مالرو قرانقره به شاهگدار در تپه ماهور واقع است. ناحیه ای است سردسیر با ۶۹۰ تن سکنه. محصول عمدهٔ آن غلا ...
[ خَ ] (اِخ) محلی نزدیک گرگان رود قریب قره سو و در شش میلی ملاقلیچ خان. رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص ۹۱ و ۹۴ و ۱۰۰ متن انگلیسی و ص ۱۲۶، ۱۳۰، ۱۳۷ ترجمهٔ وحید مازندرانی شود.
[ بُ ] (اِخ) دهی است از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد که در ۵۵۰۰ متری خاور آغ کند و در ۲۲۵۰۰گزی شوسهٔ میانه به زنجان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و ۱۰۲ ...
اسم: باشار (پسر) (کردی) (تلفظ: bashar) (فارسی: باشار) (انگلیسی: bashar) معنی: چاره، علاج، درمان، مقاومت، مقابله، درمان ( نگارش کردی
فرهنگ واژگان اسمها