[ زَ کَ دَ ] (مص مرکب) (...کودک) آغاز سخن گفتن کردن او.
لغتنامه دهخدا
تملق؛ چاپلوسی؛ چربزبانی.
فرهنگ فارسی عمید
برگشتن به مبدأ پیش از رسیدن به مقصد نهایی برای پاسخگویی به تقاضای مسافران در ساعات اوج [حملونقل درونشهری - جادهای]
واژههای مصوب فرهنگستان
تکانهها و اطلاعات مربوط به کارکردهای جسمی، که به کمک افزارههای بیرونی دریافتپذیرند و به فرد امکان واپایش آنها را میدهد [روانشناسی] ...
(اِ) آرایش و زیور و زینت. (ناظم الاطباء). پیراستگی. (اشتینگاس). || آراسته. مطابق رسم روز. (اشتینگاس).
ریسمانباز؛ بندباز.
سامانهای که با محیط پیرامون خود تعامل دارد و از آن تأثیر میپذیرد |||اختـ . ساب OS [مهندسی مخابرات]
(سَ. زَ دَ) (مص ل.) نافرمانی کردن، تمرد، سرکشی، طغیان.
فرهنگ فارسی معین
[ سَ بازْ، زَ دَ ] (مص مرکب) کنایه از اعراض کردن. (آنندراج). ابا کردن. امتناع کردن. نافرمانی کردن. جموح. جماح. (دهار) (ترجمان القرآن): پس اگر روزی چند صبر باید کرد... عاقل از آن چگونه سر ب ...
[ سَ کَ / کِ دَ ] (مص مرکب) نافرمانی کردن. تمرد کردن : هر شاه که از طاعت تو بازکشد سر فرق سر او زیر پی پیل بسایی. منوچهری.
[ سَ ] (ص مرکب) روشن. صریح. بدون پرده. فاش : مگو از هیچ نوعی پیش زن راز که زن رازت بگوید جمله سرباز.عطار.
[ سَ رِ / سَ ] (ص نسبی، اِ مرکب) آوازهٔ بازار. (غیاث) (آنندراج). نظیر سرکوچه ای. کوچه باغی.