[ رِ صَ رْ را ] (اِخ) بازاری به بخارا: آب از فراز رودخانه آهنگ بالا داد و در بازارها افتاد چنانکه ببازار صرافان رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۶۲). و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج ۱ ص ۳۹ ...
لغتنامه دهخدا
[ رِ شِ ] (اِخ) بازاری به بلخ :
[ ] (اِ) روز جنگ و پیکار. (ناظم الاطباء).
[ رِ ] (اِخ) بازاری به بخارا. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج ۱ ص ۵۶۰ شود.
[ مَ حَ لْ لَ / لِ ] (اِخ) دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در ۱۳ هزارگزی باختر شهسوار و ۴ هزارگزی جنوب شوسهٔ شهسوار به رامسر در دشت قرار گرفته است. هوایش معتدل و مرطوب و دارای ۲۶ ...
بازاری که سازماندهی آن بهنحوی است که موانع تحرک عوامل تولید، مانند سرمایه و نیروی کار، را در میان کشورهای شرکتکننده در آن بازار از میان برمیدارد [اقتصاد] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ نِ / نَ دَ ] (مص مرکب) بازار کشیدن. (آنندراج). آرایش بازار کردن و چیدن متاع برای فروش. (ناظم الاطباء: بازار). || گشودن بازار: قیامت که بازار مینو نهند منازل به اعمال نیکو دهند. سعدی (ا ...
[ کَ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان گرگانرود بخش مرکزی شهرستان طوالش که در ۳ هزارگزی جنوب خاوری هشت پر در جلگه قرار دارد. هوایش معتدل مرطوب و دارای ۵۰ تن جمعیت میباشد. آبش از کرگانرود و محص ...
(اِخ) (ناحیه...) نام ناحیه ای است در ولایت خداوندکار مرکب از ۱۵ پارچه قریه، اراضی آن حاصلخیز است و محصولش عبارت است از حبوبات و میوه های گوناگون، مردمانش مسلمان و ارمنی میباشند. (از قاموس ا ...
[ گَ ] (نف مرکب) مردم بی تمکین و لاابالی را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || پول رایج : نیست با جودش از پی مقدار سیم بازارگرد را بازار. سنایی (از انجمن آرا) (آنندراج).
[ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب) جنسی که آنرا مکرر در بازار برده باشند و هنوز خریده نشده باشد. (آنندراج) (فرهنگ ضیاء). متاعی که لایق فروختن نباشد. (ناظم الاطباء).
[ رِ ] (اِخ) دهی است از دهستان مانه بخش مانهٔ شهرستان بجنورد که در ۷ هزارگزی شمال باختری مانه و یک هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی محمدآباد به دشتک در جلگه واقع است. هوایش گرم و ۳۰۵ تن سکنه ...