(ع مص) (از «ون ی») سست گردانیدن و مانده کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سست گردانیدن ستور. (تاج المصادر بیهقی). || (از «ان ی») بازداشتن کسی را. (منتهی ا ...
لغتنامه دهخدا
(اِخ) دهی است از دهستان قائد رحمت بخش زاغه شهرستان خرم آباد و ۱۱۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ ع. ]۱- (مص م.) انس دادن.۲- اُنس گرفتن.۳- (اِمص.) دمسازی.
فرهنگ فارسی معین
(ع مص) دیدن چیزی و دانستن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی). و منه: آنست منه رشداً؛ ای علمته. (منتهی الارب). || شنیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقر ...
اسم: ایناس (دختر) (عربی) (تلفظ: inās) (فارسی: ايناس) (انگلیسی: inas) معنی: خو گرفتن، انس یافتن، دمسازی، ( در قدیم ) انس، مؤانست، انس دادن، دوستی و محبت، همچنین دیدن یا شنیدن آواز ...
فرهنگ واژگان اسمها
(ع مص) (از «ان ف») بمرغزار ستور نارسیده رسانیدن شتران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || برانگیختن کسی را بر ننگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || دردمند بینی گردا ...
(ع مص) در شگفت آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
(ترکی مغولی، اِ) ایناغ. ایناک. ندیم. مقرب. مصاحب. ج، ایناقان. (فرهنگ فارسی معین): ای ترک نازنین که دل افروز و دلکشی ایناق دلربایی و امراق اینشی.وصاف.
(اِخ) از خوانین و رؤسای ایل زند که کریم خان زند و برادرش صادق خان زند فرزندان او بودند. بعد از مرگ ایناق زنش که مادر کریم خان و صادق خان بود بازدواج برادر بزرگتر یعنی بوداق خان درآمد و ز ...
[ اِ ] (اِخ) اسم طایفه ای از ایل کرد ایران که تقریباً پنجاه هزار خانوارند و در بلوک جوانروز ییلاق کوه شاهو و قشلاق سوخیل مسکن دارند و به اسم اعلی جد خود ایناق بیک مشهورند. (جغرافیای سیاسی ...
(ضم.) جِ این ؛ ضمیر اشاره برای اشخاص نزدیک. مق. آنان.
[ ] (اِ مرکب) ترخون. (شعوری ج ۱ ص ۱۳۴) (اشتینگاس).