(یَ فَ کّ) [ ع. ] (ص مر.) جدانشدنی، جدایی ناپذیر.
فرهنگ فارسی معین
جدایی ناپذیر، جدانشدنی، پیوسته
فرهنگ واژههای سره
[ یَ قَ طِ ] (ع ص مرکب، ق مرکب) (از: لا +ینقطع) مدام و پیوسته و متصل. دائم.
لغتنامه دهخدا
بستهبندی مواد غذایی با مواد انعطافپذیر با قابلیت کش آمدن [علوم و فنّاوری غذا]
واژههای مصوب فرهنگستان
(اِخ) مارک توین. نویسندهٔ آمریکائی (۱۸۳۵-۱۹۱۰ م.) او در فلوریدای میسوری به دنیا آمد و اولین نویسندهٔ بزرگ غرب و ممالک متحدهٔ آمریکاست. او سردستهٔ داستان نویسانی است که می خواهند آمریکا را ...
[ یَ دَ ] (اِ مرکب) به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا): دشمن ار مهر طمع دارد از او بیهدگی ست که جهان مادر او نیست که مایندر اوست. فرخی. فاطمه را عایشه مایند ...
ناساز، ناجور
۱. جدا از یکدیگر. ۲. آنچه با دیگری دوری و تفاوت دارد؛ ضد یکدیگر.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ تَ یِ ] (ع ص) متبائن. جدا شونده از یکدیگر. (آنندراج). از هم جدا شونده. (غیاث). مأخوذ از تازی متمایز و جدای از یکدیگر و دور از هم. (ناظم الاطباء). || مخالف. (فرهنگ فارسی معین): دیگ ...
محدودهای برای فرایندهای اصلی تولید که شامل ساختمانهای اداری و انبارها و سایر تأسیسات نمیشود [مهندسی شیمی]
(مَ یِ) [ ع. مدائن ] (اِ.) جِ مدینه.۱- شهرها.۲- نام شهر قدیمی تیسفون.
= مدینه