[ مُ وَ ] (ع اِ) آن جزء از سر که بر آن تاج قرار می گیرد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون).
لغتنامه دهخدا
[ مُ تَ وِ جَ ] (ع ص) مؤنث متزاوج. رجوع به تزاوج و مادهٔ قبل شود. - حروف متزاوجة؛ حروف متشابه. و رجوع به حروف متزاوجه و متشابه شود.
۱. با هم جفت و قرین شدن. ۲. زناشویی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
نرخ کرایه در ساعات اوج [حملونقل درونشهری - جادهای]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ نِ مُدْ دی نِ وَ ] (اِخ) محمدبن حسین قرشی ساوجی، از علمای امامیهٔ قرن یازدهم و از شاگردان و پروردگان شیخ بهائی است. در دربار شاه عباس اول صفوی حرمتی داشته و به امر پادشاه به اتمام جامع عب ...
نظریهای که چگونگی رسیدن مراحل توالی به اوج را بیان میکند [زیستشناسی]
نظریهای که برطبق آن در هر شرایط و محیطی تنها یک اوج وجود دارد [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
کارایی هواگرد در هنگام اوجگیری یا کاهش ارتفاع در شرایطی که یکی از دو موتور یا دو موتور از سه موتور در وضع خطرناک قرار گیرند [حملونقل هوایی]