(ص نسبی) منسوب است به رامران که از قراء نسای خراسان است. (از انساب سمعانی).
لغتنامه دهخدا
[ ] (اِ) (از شحوم است) گرم و خشک است، به عراق بسیار بود. (نزهةالقلوب).
[ مُ آ مَ ] (ع اِ) نام قسمی خط عربی. (فهرست ابن الندیم). || احکام پادشاهان در مصادرهٔ اموال یکی از مأموران خود. (یادداشت لغت نامه). || جِ مؤامرة. رجوع به مؤامرة شود.
ناکام
فرهنگ واژههای سره
[ مُ ] (ص مرکب) بی مراد. (از آنندراج). (از غیاث اللغات). ناکام. به مقصود نرسیده. (فرهنگ نظام). مأیوس. محروم. ناامید. بی بهره. بی نصیب. (ناظم الاطباء): بدخواه او نژند و نوان باد و نامراد ...
[ مُ بُ دَ ] (مص مرکب) ناکامی کشیدن. حسرت کشیدن. تحمل رنج و نومیدی کردن : اگر هرچه باشد مرادت خوری ز دوری بسی نامرادی بری.سعدی.
[ مِ ] (نف مرکب) نمیرنده. لایموت. باقی : ترا گویم ای سید مشرقین که مردم مرانند و تو نامران.منوچهری.
(نف مرکب) ناکام. ناکامیاب. آنکه کامرانی نکرده است. آنکه کامران و شادکام نیست. مقابل کامران. رجوع به کامران شود.
= همراه
فرهنگ فارسی عمید
۱. عیاش؛ خوشگذران. ۲. خوشبخت؛ کامکار.
(نف مرکب) کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود و کسی که در عشرت است. (فرهنگ نظام). بهره مند و کامیاب در هر عزم و آرزویی. (ناظم الاطباء). سعادتمند پیروز و موفق. (ولف): که من بودم اندر جهان کام ...
(اِخ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در ۲۲هزارگزی شمال گهواره کنار راه فرعی تفنگچی به سنجابی ناحیه ای است کوهستانی سردسیر دارای ۷۰۰ تن سکنه میباشد کردی و فارسی زبانند. از چشم ...