بیماریهای میزه راه
فرهنگ واژههای سره
بیماریهای گوش و گلو و بینی
[ اِ ] (ع مص) بسیار کردن شوربا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خوردنی بسیار کردن. (تاج المصادر بیهقی). || آشکار کردن عورت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندام نهانی آ ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ ] (ع اِ) جِ مَرق. (از اقرب الموارد). و رجوع به مرق شود.
[ اَ رُلْ لاه ] (اِخ) دهی است از بخش بستان آباد شهرستان تبریز با ۹۸۹ تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
صورت فلکی در آسمان شمالی (northern sky) بین فَرَس اعظم و برساوش|||متـ . مسلسله [نجوم]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ اُ مَ ] (ص نسبی) منسوب به امراء. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به امراء شود.
[ اَ مَ رَ ] (ع مص) بسیار شدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بسیار شدن و کامل گردیدن. (از منتهی الارب). || بسیار شدن مواشی کسی. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
[ اَ رَ ] (ع اِ) واحد امر یعنی یک فرمان. (ناظم الاطباء). گویند: له علی امرة مطاعة؛ او را بر من یک حکم و فرمان است که اطاعت میکنم او را در آن. (ناظم الاطباء).
[ اِمْ مَ رَ ] (ع ص) مرد سست رای فرمانبردار هرکس. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه فرمان هرکس را برد. (مهذب الاسماء).
[ اِمْ مَ رَ ] (ع اِ) چیزی. (ناظم الاطباء). رجوع به اِمَّر شود.
[ اَ رَ ] (ع ص) ثور امرخ؛ گاو نر که بر آن خجکهای سپید و سرخ باشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گاو نری که دارای نقطه های سفید و سیاه باشد. (از اقرب الموارد).