← سکوی نگهداری [حملونقل ریلی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ بَ ] (اِخ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل که در ۵۱ هزارگزی شمال باختر بیله سوار و ۲۰ هزارگزی شوسهٔ بیله سوار به اصلاندوز واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیر، دارای ۱۶۶ ...
لغتنامه دهخدا
(اِ.) آبگیر، استخر، برکه.
فرهنگ فارسی معین
زمینهای معمولا خشک مجاور تالاب که گیاهان و جانوران آن به آب تالاب وابستهاند [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
[ حَ جَ رُلْ اَ یَ ] (ع اِ مرکب) سنگی است سفید و سائیدهٔ او مثل شیر و جهت عسر بول و جمیع آنچه را بادزهر حیوانی نافع است بدستور او نافع. و گویند آن حجر لبنی است و مراد اکسیریان از حجر ابیض ز ...
[ ذُلْ اَ رِ ] (این صورت بی شرحی در یادداشتهای من بود و فعلا نمیدانم از کجا نقل کرده ام).
[ رَ نُلْ اَبْ یَ ] (ع اِ مرکب) اشیب. شیبة. اشنهٔ بستانی. شیبةالعجوز. (یادداشت مؤلف).
۱. آب سیاه. ۲. مرکب سیاه برای نوشتن.
فرهنگ فارسی عمید
[ سَ مُلْ اَ رَ ] (اِخ) یکی از نقله و مترجمین کتب عربی که در ایام برامکه بود و کتاب السماع الطبیعی را او ترجمه کرده است. (ابن الندیم). رجوع به تاریخ علوم عقلی دکتر صفا ص ۴۲، ۹۰، عیون الانب ...
[ صَ دَ لُلْ اَبْ یَ ] (ع اِ مرکب) رجوع به صندل ابیض شود.
فرایندی در طراحی سامانۀ رایانهای که نخست مؤلفههای اصلی را شناسایی و سپس آنها را مرحلهبهمرحله آنقدر تجزیه میکند تا میزان مناسبی از جزئیات مؤلفهای حاص ...
علم طب.