۱. نشستن. ۲. در جایی قرار گرفتن. ۳. گوشهگیری کردن. ۴. کنار رفتن. ۵. در گوشهای نشستن و دست از کار برداشتن در زمان پیری.
فرهنگ فارسی عمید
[ نِ شَ تَ ] (مص مرکب) نشستن. جلوس. قعود: شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام روی تو دیدن بشب روز نماید تمام. سعدی (طیبات). || بمجاز، فرونشستن. خاموش شدن : بر آتش عشق آب تدبیر چندانکه زدیم ...
لغتنامه دهخدا
۱. کارمند اداره که سالهای خدمت خود را مطابق قانون به پایان رسانیده و بهواسطۀ خستگی یا پیری از کار برکنارشده و حقوق بازنشستگی میگیرد. ۲. [قدیمی، مجاز] خاموششده.
[ نِ شَ تَ / تِ ] (ن مف مرکب) متقاعد. (لغات مصوبهٔ فرهنگستان). کسی که بر اثر مدتی کار مداوم در سنین پیری از خدمت دولت معاف میشود ولی حقوقی دریافت میکند. رجوع به بازنشستگی شود. || خاموش. ...
۱. حالت بازنشسته بودن. ۲. بازنشسته شدن. ۳. برکناری از کار و خدمت در سن پیری.
برنامهای پردازشی که با سبکسازی دادههای تصویر در قالبهای مناسب، رایانش توصیفگرهای تصویر را بهطور قابلِملاحظهای بهبود میبخشد [مهندسی ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ساختاری ذهنی از اطلاعات رمزگذاریشده که با شیء یا مفهومی همخوانی دارد [روانشناسی]
ارائۀ دادهها در قالبی مانند نمودار و جدول و اعداد [رایانه و فنّاوری اطلاعات]
[ نُ / نِ / نَ دَ ] (مص مرکب) دوباره نمودن. (ناظم الاطباء). دوباره نشان دادن : رخی کزو متصور نمیشود آرام چرا نمودی و دیگر نمی نمائی باز. سعدی (بدایع). || بیان کردن. (ناظم الاطباء). توضی ...
روشی مبتنی بر استفادۀ مجدد از دادههای مشاهدهشده که معمولا با نمونهگیری مجدد از دادهها انجام میشود [آمار]
[ نِ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان قهره کهریز بخش سربند شهرستان اراک که در ۲۰ هزارگزی شمال خاور آستانه و ۱۲ هزارگزی راه عمومی در کوهستان قرار دارد. سرزمینی است سردسیر با ۱۵۹۷ تن جمعیت. آبش از ...
۱. نهادن؛ گذاشتن. ۲. برجا گذاشتن. ۳. قرار دادن چیزی در جایی.