[ اَ ] (ع اِ) جِ اِبِل.
لغتنامه دهخدا
[ اَ ] (اِ) نام نباتی است، بیخش چون شلغم و خوش طعم، برگش مانند اسپست، شاخهای او بسیار و تخمش شبیه به تخم زردک. در کنار دریا روید و مؤلف اختیارات گفته است برگ آن آنچه در زمین خشک رسته با ...
[ اُ ] (ع اِ) نامی از نامهای زنان عرب.
پرستو.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ ] (ع ص، اِ) جِ اِبال و اِباله و اَباله و ابّیل و ابّول و ایبال. و نیز گفته اند این کلمه جمعی است بی واحد. دسته های پراکنده. گروههای متفرق. دسته دسته. گروه گروه. - طیر ابابیل؛ گله ه ...
(اِ) پرستو. مخفف ابابیل و همان مرغی است که خدای تعالی ابرهه و سپاه او را که با پیلان برای خرابی خانهٔ خدا بمکه آمده بودند بدان مرغ بسنگ انداختن هلاک کرد و در قرآن مجید در سورهٔ فیل بدین نحو ...
[ لُنْ ] (اِخ) رجوع به بابل، بابلستان شود.
[ بَ ] (ع اِ) جِ بَلبال. (ناظم الاطباء). رجوع به بلبال شود.
[ تَ ] (ع اِ) جِ تَبل و این نادر است. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تبل شود.
[ عَ ] (ع ص مرکب) فلانٌ ذوعقابیل؛ ای شریر جداً. (منتهی الارب).
= سربال
[ شَ ] (اِخ) دهی است در سه فرسخ بیشتر میانهٔ شمال و شرق کهکیلویه پِلی بفارس. (از فارسنامهٔ ناصری).