[ مَ بِ ] (ع اِ) آنچه که در اخلاق زشت شمرده شود. خلاف محاسن. (از معجم متن اللغة). جِ قبح. (مهذب الاسماء). جِ مَقبَحة و قُبح. ضد محاسن. (ناظم الاطباء). زشتیها. قباحت ها. صفات ناپسند. واحد ا ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ بَ حَ ] (ع مص) با هم دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
[ مُ بَ حَ ] (ع مص) همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به یکدیگر دشنام دادن و همدیگر را قبیح شمردن. (از اقرب الموارد).
[ بِ حَ ق ق ] (ص مرکب) که بر حق نیست. که حق با او نیست. بدون استحقاق. ناسزاوار.
[ بِ ] (ع ص) نعت فاعلی از کبح. رجوع به کبح شود. || پیش آینده از آن چیز که فال بد میگیری از وی. ج، کوابح. (منتهی الارب).